یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

صبحدم بهر تفرج به بوستان سر زدم .

صبحدم بهر تفرج به بوستان سر زدم .
غنچه گل دیدم وشائق به بوئیدن شدم .
در نسیم صبحگاهی گل به رقصی نرم
تن داده بود .غنچه  تازه شکوفا،
رها از قید وبند .
چشمها را بهر رقصش پاک حیران کرده بود .
دست بردم گل نوازم روی شاخ .
خار گل دستم خلید و پاره کرد پوست تنم .
قصد چیدن را نداشتم، خارهم این را بدانست .
قصد من بوئیدن گل بود وبس .
لذت از آزادی گل بود ، نه از روی هوس .
خار گل آلوده بودش .
سمی نشاند بر بدنم  .
شب که شد ،دردی فتاده در تنم .
عهد کردم .
بهر دیدن وبوئیدن گل .
ابتدا به باغبانش پیامی بزنم .

احمدرضاآزاد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد