ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
صبحدم بهر تفرج به بوستان سر زدم .
غنچه گل دیدم وشائق به بوئیدن شدم .
در نسیم صبحگاهی گل به رقصی نرم
تن داده بود .غنچه تازه شکوفا،
رها از قید وبند .
چشمها را بهر رقصش پاک حیران کرده بود .
دست بردم گل نوازم روی شاخ .
خار گل دستم خلید و پاره کرد پوست تنم .
قصد چیدن را نداشتم، خارهم این را بدانست .
قصد من بوئیدن گل بود وبس .
لذت از آزادی گل بود ، نه از روی هوس .
خار گل آلوده بودش .
سمی نشاند بر بدنم .
شب که شد ،دردی فتاده در تنم .
عهد کردم .
بهر دیدن وبوئیدن گل .
ابتدا به باغبانش پیامی بزنم .
احمدرضاآزاد