یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک بار فقط دلم از من خواست

یک بار فقط دلم از من خواست
تا کاری کنم که چشمانی به سمتم خیره شود
خیره هم شد ...

اما بعدش دلم در سینه زمرمه کرد ؛

(( او دید اما به جای من ، فقط خودش را ،
منم حتی اشتباه کردم ؛
جای من در سینه ای تاریک است ؛
نه در چشمانی که فقط زیبایی
شعله ی شمع را می بینند
و هیچ وقت نمی دانند حتی ؛
آن شعله هم زیبایی اش را مدیون تاریکی است. ))


رضا اسمائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد