یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تو را در کتابِ عشق

تو را
در کتابِ عشق
میان هزاران واژه ی دلتنگی
غریبانه
نفس می کشم

افسوس تو نیستی..
سرنوشت
به تنِ روزگارم
تنهایی و درد پوشانده
که بر قواره ی صبرم
گشاد می آید


و به غروبِ
آفتاب مهربانی
سایه ام
بر دیوارِ تقدیر
کوتاه شده
که دستم به بودنت
نمی رسد

پس با
اشکی از دلتنگی
غصّه ای از شکست
لبخندی از غرور
با بغض نشسته بر گلو
و سکوت چشمانم

با راز سر به مُهرِ
سالیانِ تنهایی
در خط پایانِ سفر عشق
تو را
به خدای
عاشقانِ تنها می سپارم.


فریبا صادق زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد