ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اهلِ دل را عشق ، روزی میکند بیمـارِ خود
دل که شد بیمار ، آسان می کند انکارِ خود
پیشِ چشمِ آینه ، هر کس خود آرایی کند
مثلِ گل غلطد به خون از سرخیِ دستار خود
در قمارِ زندگی ، لب را به آبِ تیغ شست
آن که چون منصور افشا کرد از اسرارِ خود
شرم کن از غنچه ی خاموش با چندین زبان
تا نباشی مثلِ بلبل ، عاشقِ گفتار خود
خنده وار از روی لب ها ، برقِ فرصت می جهد
نگذران در خوابِ غفلت ، دولتِ بیدار خود
در گشادِ کارِ خویش از آسمان همّت نخواه
آسمان سرگشته تر از ماست پایِ کار خود
حُسنِ عالم سوز ، از مشّاطه باشد بی نیاز
گرم دارد گوهر از تابندگی ، بازارِ خود
گاهی از آوارِ خود در خویش مدفون می شوم
گاه ، می رویم دوباره از دلِ آوارِ خود
زندگی ، بیهوده بودن در رکابِ مرگ نیست
گردشِ آغاز و انجام ست با پرگارِ خود
جواد مهدی پور