یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

امروز کمی زودتر از دیروز آمدم

امروز کمی زودتر از دیروز آمدم
نگاه رو به آسمانت
گرما بخش خورشید بود
امروز بود که فهمیدم
تن پوش سیاهت برایم غریب است
هر چه از نقش و نگارت یاد داشتم
یکجا پر کشید
نگاه گیرایت با آن پازلف های سپیدت
تیر نگاهت می شود کبودی سینه دل
چون پازل گم شده ایام یتیمی
کاش کارهای تکراری
می گذاشت دیروز خیلی زودتر می آمدم
غرق بازیهای تکراری نمی ماندم
اشک چشمانم می شود
خیس آب تن پوش سپاه ات
لکه گردی بر قامت سپید پوش ات
سرمه چشم
می شود گرد چشمان خاک گرفته ات
روزگاری داشتی پدر
در باران آمدنت در باران رفتنت

حسین اصغرزاده سنگ سپید

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد