یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من آنچنان که می نمایم، نیستم

من آنچنان که می نمایم، نیستم
در من اسطبلی است
از آهوان شکار نشده
گرگ های پنهان شده
مارهای زخم خورده
و میمون های آزرده
و تو ...
تو حاصل کتاب های نخوانده ای
پس مانده ی ذهن های وامانده ای
رقص های نکرده ای
آزارم می دهد
پیله ی پروانه های مرده
دور شمع های روشن نشده
زهرلبخند در جام مانده
و خاطر تلخ آینده
با وداع پرستوهای آزاده
بگذار دروغ بگویند
سر از خاک برندارند
به مُهر ننگ سجده کنند
نزارترین ملامت خدا شوند
وقتی دست خالی برگشتند
دعوتشان کن
به سکوت ریشه ها
به متانت خشم
تسلیم وهم
و به طعم فهم
حادثه نبود
سختی ها و مشقت ها
غمناک و رنجور
سر بر زانو
حق را دریافتیم
ولی ارزانی نداشتیم
چون شیرهای در قفس عربده نداشتیم
دگر به دنبالش نیستم خوبی را
برسان به ما راهی
ببریم کمتر رنجی را

فاطمه زهرا یزدانی کچویی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد