یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کمی آنطرف تر از خاکریز

کمی آنطرف تر از خاکریز
در میان همهمه ی آفتاب و سایه ها
جوانی بود با عکسی در دست که لبخند فرزندش در آن موج میزد
دریای چشمانش به ناگاه عاشقانه جزر و مد میکرد
نمیدانم چه احساسی داشت
در کنار دود و آتش ؛
شکوفه ی آرزوهایش غنچه داده بود
به یاد فرزندش که همچون اقاقی در میان قلبش قد کشیده بود

آن شب ، شبِ آخرِ دیدارشان بود
ولی در رؤیا در پَسِ پرده های تخیل
ولی خدا داشت به آن تصویر عاشقانه لبخند میزد.
چه تصویر زیبایی داشت این زمان خوش رنگ.

علیرضا شاهزمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد