یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از چهره ی غمبارم بخوان بسیار خسته ام

از چهره ی غمبارم بخوان بسیار خسته ام
از نردبان شدن برای دیگران بسیار خسته ام
وقتی جوانی ام اعصاب مرد صد ساله ای است
از ذهن پیر و چهره‌ای جوان بسیار خسته ام
دردا که ما فقط قربانی صد ها وعده ایم
از آرزوهای مرده ی توأمان بسیار خسته ام
امید سالهاست که رفته از خانه ی دلم
از جای جای سرزمین چو زندان بسیار خسته ام
احوال دل به که گویم جز با خلوت خودم؟؟
وقتی از این مردم پریشان بسیار خسته ام
ای کاش می مردم و این تقدیر من نبود
ای من برو نمان که از این جان بسیار خسته ام


یوسف خدائی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد