یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

روی گلگون و لب لعل تو دیدم

روی گلگون و لب لعل تو دیدم
از همه عالم و آدم برهیدم
در حسرت بوسیدن آن چشم سیاهت
من همه ناز تو یکجا بخریدم
خواستم دل بکنم از تو و از بخت سیاهم
لیک از کوی تو صد نغمه مستانه شنیدم
آمدم سر نهان با تو بگویم
نتوانستم و هی جامه دریدم
من دگر از غم هجران و دل زار نگفتم
حرفی ز تو از بیدل و دلدار نشنفتم
یا رب دگر از شومی تقدیر و غم یار ننالم
که من محنت کشم، رسوایی ام از دل برآرم
ای داد که از عشق دو عالم به فغانم
من دگر طاقت نامردی این دهر ندارم


نیر صفری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد