ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آن ماه که در برکه به دستِ بشر افتاد
افتادگی آموخت ، ولی در خطر افتاد
در باغچه با دست تهی از همه ، سَر شد
سروی که برافراخت قد و بی ثمر افتاد
پوشید لباسِ زرِ خود را که سحر شد
در طالع آن بود که شب ، از نظر افتاد
در باد گرفتار شد آن ریگِ بیابان
آواره شد و در دل کوه و کمر افتاد
بی قاعده چون خواست کسی نام و نوا را
عبرت شد و از گوشه ی ایوان ، بَتَر افتاد
عشق ست که از عقل گره را بگشاید
آن عقل که با عشق در افتاد ، بر افتاد
افتادگی از پرتوی خورشید بیاموخت
زر ارزش جان یافت ، به خاکِ گُهر افتاد
هر بار که از عشق سراسیمه سخن رفت
تا لب به لب آمد ، دهنی در شَکَر افتاد
جواد مهدی پور