یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خسته امّا زخمه بر تنبورِ دنیا می‌زنم

خسته امّا زخمه بر تنبورِ دنیا می‌زنم
بی‌بهانه دل به کوه و دشت و دریا می‌زنم

حال و احوال مرا پرسیده‌ای خوبم هنوز
قدرِ سهمم لقمه‌ای از صبحِ فردا می‌زنم

روز و ماه و سال و هفته رفته از دستم ولی
آنچه مانده پیش رویم رنگِ رؤیا می‌زنم


فرصتِ خندیدنم چون قدرِ یک رعد است و بس
روی غم‌های دلِ خود مُهرِ حاشا می‌زنم

زندگی سرمشقِ تلخی ابتدای خط نوشت
انتهای خط منم که طرحِ زیبا می‌زنم

مسعود اویسی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد