یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

سر به روی دستانی می‌گذارم

سر به روی دستانی می‌گذارم
که زانوانم را
بغل کرده‌اند
آنگاه
تشنگی‌ام را
با تمامِ بیابان‌های اسیر
قسمت می‌کنم

مگر نه آن که رقص
میراثِ تشنه‌ترین بیابان‌هاست؟!

مسعود اویسی

آغوشِ تو فردوس و لبت چون میِ نابست

آغوشِ تو فردوس و لبت چون میِ نابست
با تو چه نیازی به بهشت و به شرابست

حورانِ بهشتی نشود خاکِ رهِ تو
بیهوده که دل نیست ز عشقِ تو خرابست

رُک گویم و بی پرده که یک عالمِ نازی
ما دل شده ایم و نظری کن که ثوابست

یک ناز نه, هر نازِ تو زیباست ولی دل
دیوانه یِ لبخنده تو من جمله عتابست

زیبایی و خوبی همه یعنی که جمالت
غیر از رخِ نیکویِ تو این باغ سرابست


حتی تو به از هر نفسِ بادِ صبایی
یعنی که مرا خُلدِ برین بی تو عذابست

محمد صادق حارس یوسفزی

میان این کلمات

میان این کلمات

دنبال احساس من نگرد

وقتی تو آنجا

شعر مرا می خوانی

و چشم من اینجا

در آغوش گریه است

پرویز صادقی

عشق و رنج دو روی یک سکه‌اند...

عشق و رنج دو روی یک سکه‌اند...
و ارزش عشق به اندازه‌ی رنجی است که آدم از بابت آن می‌کشد
و اگر عشق همین‌طور مفت‌ومجانی پای آدم تمام شود
در واقع عشق نبوده و فقط خودش را گول زده!


ویلیام_فاکنر

آنها زمستان را در شاخه ای آویختند

آنها زمستان را
در شاخه ای آویختند
و از پشت پنجره ای به تماشا نشستند
اما من
زمستان را می شناختم

مهربان بود و سفید
که در دستهای تو جا می گرفت

یوسف وحیدی راد

با من حرف بزن،

با من حرف بزن،
از عشقی بگو که فقط مالِ قصه ها نیست
از دوست داشتنی حرف بزن که هنوز در جریان است...

آذین_قانع