ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
یک چراغ خاموش است ، یک چراغ روشن نیست
کوچهای که تاریک است جای شعر گفتن نیست
هر دو پوچ میمانیم ، هر دو پوچ میمیریم
من که عاشق او بود ، او که عاشق من نیست
مثل اشتباهی محض ، در تضاد با خویشیم
آدم آهنی هستیم ،جنسمان از آهن نیست
مرد مثل دخترها ، گریه میکند آرام
زن اگرچه بغض آلود فرض میکند " زن " نیست
بی پناه و سرگردان ، در تمام این ابیات
اتّفاق میافتد ، شاعری که اصلا نیست
باز شعر میگویم ، گرچه خوب میدانم
شعر فلسفه بازیست جای گریه کردن نیست
سید مهدی موسوی