یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

کنج دنجی باشد و

کنج دنجی باشد و
من باشم و آغوش تو ....

بیش از این
چیزی نمیخواهم از این دنیا دگر...!

#حمیدرضا_غفاریان

مژده‌ی وصل به من کاش نیارد قاصد...

مژده‌ی وصل به من
کاش نیارد قاصد...

ترسم از شوق
شوم کشته و قاتل نرسد...!


#شفایی_اصفهانی

آرزوی داشتنت،

آرزوی داشتنت،
همانندِ پیله ایست که
هیچ وقت "پروانه" نشد ...!

#حمیدرضا_عبداللهی

تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم

تا زنده باشم چون کبوتر دانه می خواهم

امروز محتاج توام؛ فردا نمی خواهم


آشفته ام...زیبایی ات باشد برای بعد

من درد دارم شانه ای مردانه می خواهم


از گوشه ی محراب عمری دلبری جستم

اکنون خدا را از دل میخانه می خواهم


می خندم و آیینه می گرید به حال من

دیوانه ام، هم صحبتی دیوانه می خواهم


در را به رویم باز کن! اندوه آوردم

امشب برای گریه کردن شانه می خواهم

علیرضا بدیع

همین مانده بود

همین مانده بود
که در زبانه های آتش،
فواره شوم
دستانم را به آسمان بِسایَم
همین مانده است،
که در آغوشِ تو
جاری شوم
همسفرِ رگهایت
بی آنکه به پایان برسم

#عاطفه_مشرفی

وقتی از نبودنت به مرز جنون می رسم

وقتی
از نبودنت
به مرز جنون می رسم
نخی از خاطره هایت را
به لب می گیرم


علی محمدی

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم

خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم
تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی

ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی
من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی


در سینه سوزانم مستوری و مهجوری
در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی ...

رهی معیری