ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پاییز همزاد منست
با خیالت همه عمر خزانی دارم
هربار گفتم که صدایت کنم از دور
گفتم که آخر میرسم به مهراب دلت زود
از ترس نبودنت به رنج دوریت عادت کردم
خدا همه جا هست
در آغوش یار خدا یکجا جمع شده
با آن لب خندان که تو داری قمر روی
کاش به رویت شود روی نهم
با آن بالا بلندی که به کوه دریا شبیه هست
با آن مرتبه مهر که داری
یک رقص غربی هم نوازی
بانوی شرقی کم داری
باآن همه رنج از تو یادگار دارم
تو را میخوانم از دور
کویر هم امید باران دارد
یحیی بهرامی باباحیدری
در گذرگاهای زندگی
شمعی هستی
در خلوتگاه کلبه شبا نه ام
بارانی هستی در باغچه زندگی
واقعیتی هستی در رویاهایم
نسیمی هستی در طوفان زندگانیم
مرا با تو هزارمعنای نگفتنیست
که در زبان قلم وصف نیاید
دوست داشتنت
احساسیت که هر بار زندگی دوباراست
یحیی بهرامی باباحیدری
سایه تو پیداست
میان تمام اندیشه هایم
کنار تمام قدمهایم
سایه تو پیداست
شعله ایست در تمام تاریکیهای زندگی
یحیی بهرامی باباحیدری
آینه مثل چشمان من همیشه بیدارست
به شکفتن گلهای بهاری قسم
من از سرمای دلنشین بهار فهمیدم
که ترانه شب به تن تو نیاز دارد
بهار آمدنت مبارک
نسیم حیاط به نفس تو نیاز دارد
یحیی بهرامی باباحیدری
تو گفتی زندگی زیباست
ولی باتو
تو گفتی روزی روشنایی آید
ولی نه بی تو
تو از دنیای دیگر بودی
ولی من نه مثل تو
ببار باران که شاید روزگاری آید
که گلها بشکفند مثل زلفان تو
یحیی بهرامی باباحیدری
تو را کجای زمین
تورا کجای آسمان پیدا کنم
تمام دشت را با خیال تو پیمودام
ای مسافر همیشگی خوابهایم
کاش خواب بیداری نداشت
تا با تو دنیای واقعی خود را بسازم
یحیی بهرامی باباحیدری
ترانه تو را میخواند
شبهای تابستان سحرگاهان
گیسوان بلند تورا بهانه میکند برای ماندن
ابرها سایه سرت ندیدند
طوفان بپا کردند میان دشت
میان کوچه های شهر جای جای قدمهایت
گلهای لاله روی آب برقص در آمده بودند
کدامین درخت دشت را نشانه کنم
کدامین خاطره را
یحیی بهرامی باباحیدری