ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
مرد بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
اما یک روز
از خواب بر می خیزد
و درمی یابد
که روحش
پیر شده
زن بیشتر از این نمی خواهد
یک خانه
بچه
و همسری که دوستش بدارد
یک روز
از خواب بر می خیزد
و می بیند
روحش
پنجره را باز کرده
و گریخته
مرام المصری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان
خواهش میکنم
بیا...
قهوهای سفارش دادهام
و از ترسِ آنکه مبادا دیر برسم
کیف پولم را فراموش کردهام.
مرام المصری
مردى که دهان دارد
اما حرف نمىزند
لب دارد
اما نمىبوسد
مردى که با بینىاش
هیچچیزى را نمىبوید
با گوشهایش
چیزى را نمىشنود
مردى با چشمانِ غمگین و بازوانِ بلند
که نمىداند چگونه به آغوش بکشد
مترسکى است
که گنجشکهاى من را فریب داده
مرام المصری
چسبیدهام به تو
بسانِ انسان
به گناهَش
هرگز
ترکت نمیکنم..
مرام المصری شاعر سوری
مترجم : سیدمحمد مرکبیان
زنانی چون من
نمی توانند صحبت کنند
واژه ها چونان استخوانی در گلویشان گیر می کنند
به گونه ای که ترجیح می دهند
ببلعدشان تا بیرون بیاورند
زنانی چون من
تنها گریه کردن را بلدند
با اشک هایی غیرقابل کنترل
که ناگهان چون رگی بریده
بیرون می جهند و به چشم می آیند
زنانی چون من
سیلی ها را تاب می آورند
بی آنکه جرات کنند عکس العملی نشان دهند
می لرزند از خشم
اما خشم شان را
همانند شیری در قفس
سرکوب می کنند
زنانی چون من آزادی را
در خواب می بینند
مرام المصری
مترجم : اعظم کمالی
رد تو را دنبال می کند،
سایه ام!
قدم به قدم که می روی
قدم به قدم که باز می آیی
چون گناهی
در تو آویخته ام!
بی آرزوی رستگاری...
#مرام_المصری
برگردان: #سید_محمد_مرکبیان