یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

دریای مشرق را

دریای مشرق را
جزیره ایست کوچک
نامش سرزمین مادری
هر چه قایقم دورتر می شود
جزیره کوچکتر
دلتنگی اش بزرگتر
من هنوز
آوازهای سرزمین مادری ام  را
نگریسته ام
یا رویای آب را
در کشتزار پدری فراموش نکرده ام
لیک ایمان دارم
هنوز هم می شود
در سرزمین مادر ام
دست در دست سپیدارها
ساعتها
با رودخانه همراه شد
با پرنده ها هم آواز
بدون آنکه کسی
به زمزمه ی ترانه هایت
به آرامشت شلیک کند.

محمد نیکوعقیده رودمعجنی

تفریق شدیم

تفریق شدیم
از جمع صمیمی
از مجمع کرسی
با رفتن تو

از دهان افتاد
شیرینی قصه ی ما
ماسید لبخند گوشه ی لب ما
تازه شد
دیدار دوباره ی گونه واشک

چله نشین هر شاخه شدند
انارها
وما برگشتیم به خویش
به لاک تنهایی .


محمدنیکوعقیده رودمعجنی