نقاش که بنگاشت رخ او به تعجّب
از غایت ِحُسن ِ رُخش انگشت گزان است
#عطار
ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
گفتند: چونی؟
گفت: چگونه باشد کسی که بامداد برخیزد
و نداند که شبانگاه خواهد خفت یا نه؟
هر که در بادیهٔ عشق تو سرگردان شد
همچو من در طلبت
بی سر و بی سامان شد
((عطار نیشابوری))
مردی از دیوانه ئی پرسید
اسم اعظم خدا را می دانی
دیوانه گفت :
نام اعظم خدا نان است اما این را جایی نمی توان گفت!
مرد گفت:
نادان شرم کن،چگونه نام اعظم خدا نان است ؟
دیوانه گفت :
در قطحی نیشابور چهل شبانه روز می گشتم، نه هیچ جایی صدای اذان شنیدم و نه
درب هیچ مسجدی را باز دیدم ، از آنجا بود که دانستم نام اعظم خدا و بنیاد
دین و مایه اتحاد مردم نان است .
_مصیب نامه عطار _عطار نیشابوری_
ای جانِ جانِ جـانان
تو جانِ جانِ جـانی
بیرون زجان، جان چیست
تـو آن و بـیـش از آنی
#عطار