یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

خو گرفته بود دلم به واژه ی تنهایی

خو گرفته بود دلم به واژه ی تنهایی
قلب من ساخته بود یه دنیای رویایی
خط قرمزی کشیدم پره از ممنوعه
حد ومرزاش زیاد و باورش وارونه
پا گذاشتی وسط هرچی که ساخته بود دلم
یهو انگار بیصدا شد قلب پاک و عاقلم
تو هیاهوی سکوتم‌ لب من می جنگید
توی حرفهای قشنگت که غمم‌می خندید
سرده دستای تو و آغوش تو‌ پوشالی
جای قلب مونده تو سینم حفره ی تو خالی
حالا مثل اون پرنده که جدا از قفسه
شده آواره ولی رفتن تو براش بسه

سمیرا صادقی

مثل احساس جدایی تهِ یک کوچه ی بن بست

مثل احساس جدایی تهِ یک کوچه ی بن بست
بغضِ جا مونده تو آواز قناری های سرمست
بوی دلتنگی ِ دستای ِ حنا بسته ی ِ پاییز
یا همون ترس ِ مترسک توی ِ تاریکی ِ جالیز
مثل یک قطره تو احساس ِترک خورده ی بارون
یا که شبنمْ که نشسته رو خیال سبز گلدون
از تو لبریزم و‌ دلواپسِ ِ لحظه های رفتن
ترس واضطراب ِ دوری تو تنها شده با من

نه غزل خونده نگاهم ،نه که بارونیه ِ حالم
ولی بازم می شه فهمید که پریشون ِخیالم
بی تو می رسه جهانم به همون کوچه ی بن بست
همیشه عهد ِ میون من و تو خاطر ِ من هست

سمیرا صادقی

ای سکوت نفست شرح پریشونی من

ای سکوت نفست شرح پریشونی من
نبض زندگیه‌ من ,ماه پیشونی من
به حوالی نگات ,پرسه زنون منتظرم
از خیال تو پُرَم, برکه ی بارونیهِ من
با خودم می برم اون خاطره رو با چمدون
وطنم شده دلت,با غم قلبم تو بمون
مث ساعت شنی پر شده خالیهِ تنم
دکمه های شب آغوش تو رو پیرهنم
تو که بازیگر شبهای خیالم شده ای
عطر پیچک تنت مونده به روی بدنم
تو که خون منی ,جون تنی, با من بمون
منتظر نشو فقط من برسم به عشقمون

سمیرا صادقی