یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ارتش چشمان تو شهر مرا آتش کشید

ارتش چشمان تو شهر مرا آتش کشید
لشکر غم ریشه های تشنه ی تن را شکست
شاه عشق آمد به بالینم شبیخون زد به شب
خشمِ شمشیرش دل چون شیشه ی من را شکست


سحرفهامی

در سلول انفرادی تن من

در سلول انفرادی تن من
یکنفر با دهان بسته تو را فریاد زد
سالها رو به قبله ی تو نماز خواند
و تو نشنیدی
امروز صبح ،
بر امتداد بزرگترین گسل شکسته اش ایستاده بود
و ازعذابی که تو بر او نازل کردی
دو رکعت نماز وحشت خواند‌ .

سحرفهامی