ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عاشقت بودم
که دریا را
ریختم توی شعر
آسمان را
از زیر پای ستاره ها بیرون کشیدم
کشاندم تا روی زمین
عاشقت بودم
که پاییز را
پیاده گریستم
روجا_چمنکار
میخواستم پرنده باشی
پر بکشی و
هرگز برنگردی
حالا
سالهاست در من لانه کردهای
شاخههایم را شکستهای
هر شب
خوابهایم را ریخت و پاش میکنی و
هر روز
نوک میزنی به زندگیام...
روجا چمنکار
من شعرهایی دارم که گروه خونیشان
گره میخورد به چشمهایت
که گاهی میخندند
گاهی نمیخندند
و گاهی آنقدر مثبت میشوند
که نفع هر دوی ما
در بیتو بودن، منفیست.
" روجا چمنکار"