ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
دیدن تو
تابستان است؛
روز را طولانی میکند
و شاتوتها بر درخت، گنجشک میشوند
نبودنت امّا اواسط زمستان است؛
هرروز
دست شب را میگیرد و
ظهر نشده، به خانه میآورد.
جواد گنجعلی
روزگاری عاشق دختر جنگلبان بود....
افرای نر...
سعی کرد پایش به خانه ی آنها باز شود
مبل راحتی شد...
میز تحریر...
خلالدندان...
دورهگردی شد ...
با دلِ چوبی...
برای همین بوی خوش میدهد...
این کُنده ی درخت...
که حالا دارد میسوزد ! .
جواد_گنجعلی
از جنگ
از جدایی و نفرت دلم گرفت
دلتنگِ بازوانِ توأم
صلحِ تنبهتن!
جواد گنجعلی