ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
کشته ها و مرده ها بسیار اما چاره چیست ؟!
تا تو پشت این جنایت های بیرحمانه ای
عشق پیدا کردن سنگی ست در اعماق چاه
آنچه با یک مشت عاقل می کند دیوانه ای
بگیر آنقدر محکم در بغل دلبسته ی خود را
که در بر دارد انگاری هلویی هسته ی خود را
صلات ظهر هم باشد، شبم آغاز خواهد شد
به محض اینکه می بندی دو چشم خسته ی خود را
شدم چون آینه محو وجود بی مثال تو
بیا در من ببین شخصیت بر جسته ی خود را
تمام عمر مثل سایه دنبال خودم بودم
چطور از من جدا کردی من وابسته ی خود را؟
گره روی گره افتاده ،واکن اخم هایت را
نکش در هم دو ابروی به هم پیوسته ی خود را
به دنیا ظلم کن اما نه با من که خودی هستم
که چاقو می برد هر چیزی الا دسته ی خود را
در گیر ظلمتم که پی یک نشانه است
هرجا چراغ دیده گمان کرده خانه است
دائم افول می کنم از خویش این منم
رودی ک برخلاف مسیرش روانه است
اشک روان و موی پریشان و بار غم
چیزی که قحطی آمده بعداز تو شانه است
آگاهی از درون تو یک آرزوی دور
چون کشف غارهای بدون دهانه است
جریان عشق در تو شبیه غزل ثقیل
در من ولی به سادگی یک ترانه است
در قلب بی حرارت تو جای عشق نیست
چکش زدن به آهن سرد احمقانه است
#جواد_منفرد
یک لحظه واقعا بد و یک لحظه عالی ام
این روزها به لطف تو حالی به حالی ام
پیش بینی حاکی از یک اتفاق شوم بود
آخر این داستان از اولش معلوم بود
کور بودن بهتر است، اصلا چطوری می شود
با دو چشم سالم از دیدار تو محروم بود
جواد منفرد
ظلم خلق از یاد رفت اما بدی های تو نه
رنجش از دشمن کجا، از دوست رنجیدن کجا؟
"جواد منفرد"