یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ما پریشان سوی دریا می رویم..

ما پریشان سوی دریا می رویم..

با تو.... تا آغوشِ رویا می رویم.

ما از این میخانه مست و بیقرار

با تو.... تا مُلکِ ثُریّا ... می رویم


بهنام زمردپور

من و این باده پرستی، رهِ صد ساله یِ ما

من و این باده پرستی، رهِ صد ساله یِ ما

نیست آرامِ جهان ، در دل و در خانه یِ ما

خاکم و آبم و آه و ... دلِ و جانم آتش

باش تا کوزه گری دوست کِشد چاره یِ ما



بهنام زمردپور

ما که گرفتار دل و جان شدیم

ما که گرفتار دل و جان شدیم
تشنه به آغوش بیابان شدیم
دور شدیم از همه فرسنگ ها
تا به ره دوست شتابان شدیم
دارِ جهان.... مثنویِ درد بود
خانه یِ دل گرم و زمین سرد بود
بوسه یِ مهتاب به دریا زدیم..
ساحلِ خورشید ، اگر زرد بود
ناب چو یک موجِ پریشان شدیم
پادشه و یوسفِ کنعان شدیم
مستِ زلیخا و غزلهایِ دوست..
محو در اندیشه یِ باران شدیم


بهنام زمردپور

حافظ غزلی.. کهنه نمیگویدم انگار

حافظ غزلی.. کهنه نمیگویدم انگار

آزرده ام و دوست نمیجویدم انگار

تقدیر من این بوده که آرام بسوزم


خاکستریم ، شعله نمیسوزدم انگار

بهنام زمردپور

جامِ ازلی باش که ما باده پرستیم

جامِ ازلی باش که ما باده پرستیم
در حسرتِ دیدارِ تو فانوس بِه دستیم
روئیایِ سحر را به شبِ تیره سپردیم
آهسته و پیوسته و بسیار شکستیم
بهنام زمرّدپور