ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
میرسد روزی که میخوانی مرا ,
خُفته ام در زیرِ آواری زِ خاک
میدود چشمت براین اشعارِ من ,
میشوی از رفتنم اندوهناک
مثلِ آنانی که قبلا رفته اند ,
از بسیطِ خاک پنهان گشته ام
زنده ای اما تو , ومن بعدِ تو ,
پیکری بیحس و بیجان گشته ام
فکرم اما در خیالت میدود ,
واژه از بس در جهانت سُفته ام
تازه میفهمی که وقت بودنم ,
تا چه حد غمگینم و آشفته ام
تازه میفهمی که غوغا کرده ام ,
خطی از احساس برپا کرده ام
هستم اما در دلت جایم نبود,
وقتِ رفتن در دلت جا کرده ام
ای که افسوسم خوری در وقتِ مرگ ,
هستم اکنون , بوُد وهَستم را ببین
یک جهان مهرت به دل دارم کنون ,
چوُن گذاری عشقِ خود در آستین ؟!
اعتباری بر نَفَس, بر عمر نیست ,
آنکه میماند در این کاشانه کیست ؟
از محبت , عشق از بودن بگو ,
تا بگویندَت که او فرزانه زیست
ابوالقاسم الوندی