ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
پاییز بود
رز
دیر بیدار شده بود
غنچه ها
سراسیمه چشم گشوده بودند
زمستان شد
و من تمام غنچه های یخ زده را با قیچی
بریدم
همچنان که در گوشش
زمزمه میکردم
جمعه ، روز غسل کردن است
و بهار
فصل
برگشتن پرستوها
و شب
وقت اندیشیدن به کار روز
نگاه کردم
کفشدوزک لباس خال خال قرمزش را
به تن کرده بود
و سوار بر دوچرخه ی بالدارش
دست تکان میداد
همچنان که میگفت
باران
در راه است
و من دنبال چیزی میگشتم
جعبه ای که پر از خرده کاغذ های قدیمی ست
دستم به خوابی خورد
صورتش گل انداخته بود
و بالای تلی از خاک بلند میگفت
ریشه ام را در آغوش تو جاگذاشته ام
فرهاد بیداری