یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

روبـرو،کـوه بـلنـد،پشت سرم دشمن و تیر

روبـرو،کـوه بـلنـد،پشت سرم دشمن و تیر
به یسارم، همه دریا ،و یمین جنگل وشیر

نـه شـنـا دانـم، و نــه کــوه بپیمـودم مــن
نه سـلاح دارم و نه پای فرار است ایـن پیـر

نـه مـروت به دل دشمن، و نه داد رسـی
نه غرابی است به دریا و نه یک ماهیگیر

نــه ره پپش، و نـه برگشت، مـرا منتـظرنـد
تــو‌ شـنو، داد نـهـان ،دادرس بـی تـاخیـر

تو بـه فریاد برس، داد زنم میشنوند
همه نـامحرم، وبسیار بباید تـدبـیـر

تو که، بی داد، توانی شنوی هر دادی
دادِ بی دادْ، زبـیـداد دلــم، را بـپـذیر

نه مرا مـرگ هراس است .هراس از تسلیم
زآنـچـه دانـی بـه چـه حـاجت بنمایم تقریر

گـو‌ توکـل، بـه خـداــت نـسـزاید بـه خــدا
دست تو بـاشد و، در دست بلا دستم گـیر!

محسن ستوده نیا کرانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد