یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در تولدی دیگر،

در تولدی دیگر،
می‌افتم آرام
روی پیراهنت،
همان‌جا که دستت
بیشتر رد می‌شود.


سیدحسن نبی پور

چشمهایت دوچراغ خاموش اند

چشمهایت
دوچراغ خاموش اند
که تنهابانگاه من روشن می شوند
لبهایت گره سرخی ست
که واشدنش
مرزبوسه وجنون رامی شکند
وکلامت ازحنجره ی بلورین
می چکدچون بارانی در
گرگ ومیش رویا
همین هاکافی ست
تادهانت زنجیرشود
ومراتاآخرین بندعشق بکشد


سیدحسن نبی پور

ای ذریه ی آفتاب؛

ای ذریه ی آفتاب؛
آنگاه که؛
نخستین نیزم طلائی فروغ جاوید ات ،
بر غربت نگاهم نشست،
آنگاه که؛
تشعشع هاله ات،
زمهریر احساسم را گداخت،
آن دم که؛
چشمه سار اشک عشق ات؛
برهوت روح خسته ام را سیراب کرد،
آن دم که؛
تن اثیری ات،
غرور سرکشم را به بند کشید،
دل از هر آنچه تو نیست،
کندم.
بگذار؛
شوریده گی ام فریاد کند،
این جنون افسار گسیخته را.
بگذار تا ؛
سنگ سار نگاه های هیز و هرزه شوم،
بگذار به زخم زبان،
تازیانه ام زنند
و واله گی ام را ،
به ریشخند،
هوس فریاد کنند.
اما بگذار؛
یک بار،
و فقط یک بار،
بگذار؛
تا بگویم:
دوستت دارم.

روح اله چیتگر