یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

در اتاقِ کوچک ما هیچ، آرامش نبود

در اتاقِ کوچک ما هیچ، آرامش نبود
زورگویی بود تنها، واژه‌ی خواهش نبود

وزن می‌کردی تمام سال حجم درد را
از حمل تا آخر اسفند، در کاهش نبود

وزن می‌کردی تمام سال حجم عشق را
مثل بدبختیِ ما در حال افزایش نبود

جیب‌های ما پر از جهل و جنایت بود و هست
در سکوی خانه‌ی ما سایه‌ی دانش نبود

بزم‌های شعر ما را گریه و زاری گرفت
بعد از آن‌که خنده‌ها حضرت بارش* نبود

در سیه‌چال وطن، تنها نه ام‌روز و صبا
از گذشته تا به حالا در خطِ تابش نبود

هرکه می‌پرسد که نام زادگاهت را بگو
سرزمینی که در آن از جنس آسایش نبود

از زبان چندتا مخلص شنیدم سال پیش:
در زمینی که من استم کاش‌که چالش نبود!


محمد اسماعیل لشکری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد