یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

گفتم که بر زمین آیم چنین و چنان کنم اما نشد

گفتم که بر زمین آیم چنین و چنان کنم اما نشد
بهر بودنم شادی نمایم چنین و چنان کنم اما نشد

زندگی شیرین و بهترین و زیباترین لحظه هاست
من که اینقدر آسان آیم چنین و چنان کنم اما نشد

لحظه ها را قدر دانم شعر می‌سرایم میخندم
با خنده بر جهان ایم چنین و چنان کنم اما نشد

لب به می بستم تا که شیرینی و گل افشان کنم
اینقدر شیرین برایم چنین و چنان کنم اما نشد

گشت فارغ از جهان این عمر فرسنگ‌ها به دور
چون به گلستان ایم چنین و چنان کنم اما نشد

دوستان قدر لحظه ها تان بدانید خوب خوب
خوب تر جان فزایم چنین و چنان کنم اما نشد

شهر را آذین کنید از بهر مستی و سر مستی یار
چون بر شهر برایم چنین و چنان کنم اما نشد

این شدنها و نا شدن ها لحظه های عمر ماست
دریا این شعر سرایم چنین و چنان کنم اما نشد

سیاوش دریابار

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد