ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
خستهای هستم که تنها میروم در دشتِ شب
با خیالی سایهآسا میروم در دشتِ شب
کولهبارم حاویِ بس خاطرات و محنت است
دورتر از چشمِ دنیا میروم در دشتِ شب
رویِ دوشم میکِشم من را به سختی باز هم
مثلِ هرشب سویِ فردا میروم در دشتِ شب
مُردهای هستم که هردم میدهم بر خویش جان
میشوم بر خود مسیحا میروم در دشتِ شب
دستِ یاری از کسی هرگز نجوید مُردهها
مُردهای زندهام آیا میروم در دشتِ شب؟
هرچه هستم، هرکه هستم، در حقیقت نیستم
گرچه هرشب تا سحرها میروم در دشتِ شب
آرش آزرم