یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من و افسون چشمان تو دیدنها

من و افسون چشمان تو دیدنها
گل حرست ز لبهای تو چیدنها

تو و آن نرگس مست و خمار آلود
من و آن نرگسانت را ستودنها

تو و آن حسن روز افزون رخسارت
من و انگشت حیرت را گزیدنها

تو و آن تیغ زیبای دو ابرویت
من بیچاره و در خون تپیدنها

تو و آن رقص گیسوی چلیپایت
من و تار غمت بر دل تنیدنها

من و این شوق دیدار سیه خالت
تو و همچون غزال از من رمیدنها

تو و امروز و فردا گفتن بسیار
من و این زهر ناکامی چشیدنها

تو و عزم سفر کردن به بستانها
من و ایام هجران را شمردنها

تو و آغاز پروازت از این گلشن
من و آه و گریبان را دریدنها

تو و نوشیدن مِی با حریفانم
من و زخم زبان از تو شنیدنها

تو و آن لذت آغوش جانانت
من و در لاک تنهایی خزیدنها

دل و جانم در آتش همچو پروانه
تو و این عشق و آتش را ندیدنها

(نسیما) این تو عیش دمادم با دلآرایت
من و بار غم هجران کشیدنها


اسدلله فرمینی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد