ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
شب بود و خیالت به سرم هی دَوَران کرد
آشفته دلی را خبر از بی خبران کرد
دل در طلبت خانه ی ویرانه ی غم شد
آهی ز غمش آمد و بر سینه روان کرد
این سینه که جولان گه و کاشانه ی عشق است
اندوه خودش را به گلویم ضربان کرد
تا حنجره بی تاب شد از آه درون سوز
شد نغمه ی جان سوز و نوایش به زبان کرد
با لحن جگر سوز زبان راوی غم شد
آشفتگی ام را ز سر و سینه عیان کرد
خواندم غزل هجر تو را در دل این شب
ای وای چه آمد به سرم ز آنچه زبان کرد
شد دیده ام از اشک روان بستر جیحون
مژگان بهاری مرا رنگ خزان کرد
افسوس ندیدی ز خیالی چه خبر شد
کز سینه ام افشرد و ز چشمم فوران کرد
علی کسرائی