یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

هی رفت و آمد می‌کنم

هی رفت و آمد می‌کنم
در مرز خیال و خاطره
شب را می‌رسانم تا به صبح
با چشم‌های خسته از
خواب‌های خیس و باطله
تنهایی بود زهر مدام
وقتی که بودم
در میان جمع بی‌فاصله
لحظه‌ها را جمع ساختم
از برای سرخوشی
لیک جمع زندگی بی‌حاصله
فاش گویم
معبری تاریک بود
کوچه تنگ دلم
که تو آمدی و
روشن ساختی


مهرداد درگاهی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد