یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

آسمانم رنگ پریده و زمین

آسمانم
رنگ پریده و زمین
نمناک تر از
نشستن است و ابر تلخ رنگ خیال
میان زندگی چلاق
دور سرم میچرخد و انگار
کلیسای کوچکی ام
در مزرعه ی
دنیا
چون پروانه های دم چلچله ای
کنار آب
جمع شده ایم
من و کوله باری از زمزمه ها
برای مادرم
دعا میخوانیم
دلم تنگ صدای باغیست که نیست
به سمت جاده
می دود کودکی ام هر شب
بی تو
چون نوزادی ابلهم
کودکی که کفش هایش گلی ست
مادرم
من بی تو دیگر به باغ ، نخواهم رفت
زندگی
بی تو ، صدای چکش ست و خراشیدن و تراشیدن
ملات بین آجرهایم
سست و نجار ، موریانه ایست
من بی تو دیگر
در شعر
غرق نخواهم شد

فرهاد بیداری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد