یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

از فصل خزانم

از فصل خزانم
عابری
با رد پای پاییز،
خودم را به تو می رسانم
امید آن که
باشی پشت پنجره
در انتظارم ؛
،،،
نمی خواهم هیچ‌
ازتو؛
تنها ،به یک خنده
امیدوارم
من هم می خندم
و یک رد پا
جا می گذارم
آن را به نگاه مهربانت
می سپارم ،
می رسد به پایان
دفتر عمرم ،
،،،
آخرشبی
به یاد آن روز شیرین
یک قاب عکس از خود
با ربانی مشکی‌
در طاقچه غبارآلود خانه
برجای می گذارم
ودر کوچه باغ خاطره
جان می سپارم


رحیمه خونیقی اقدم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد