ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سرشار شدم
آنگاه که خود را از خویش
خلع کردم
و چه تضاد زیباییست
که عقل دل بیدار و عشق در سر ، خواب ست
و این
آغاز رویت ربانی ست
همین
خداوار شدن
گفت
تو از ادعای خدایی طفره رو
تا من معماهای جهان را
به فکر بکر خویش
حل کنم
که کنش روح ، رشد ست
اگر
زمین غمگین ست و کوه تنها و درخت ، صخره
بیا
به از وراء ، به ماورا ء
میدانی
همیشه روح و جسم در جدالند
و چشم درون ، رسول جوارح
بجو
تا بیابی
که شوق ، نجات ست و من ، نحیف
به آغوش ابر بیا
تا بباری
تو
بهترین کفشدوزک باغی
که چهارده الگوی بافت در درون داری
و من محتکر
الگوی هشتمم
آخر آنجا
به گوش شنیدم ترنمی
که عطر گل مکیده شده را درد جاودانگی ست
فرهاد بیداری