ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
تمام دلخوشی هایم به پای آه می سوزد
گهی با صبر بسیار و گهی ناگاه می سوزد
میان برکه ای قویی،غمین آواز می خواند
پلنگی در شب تاری، به پای ماه می سوزد
شکار کفتر چاهی چنان باشد که همراهش
کبوتر بچه ای تشنه ، درون چاه می سوزد
نمیدانم چرا اینجا،عزیمت کرده همدردی
که دلهای زیادی را ،سری خودخواه می سوزد
زدم گویا به انباری، که باشد کاه محصولش
و با کوچکترین ایما، تمام کاه می سوزد
بیا بگذر از این دیر و ،سرای بچه روباهان
که از غریدن شیران، تن روباه می سوزد
لب از برانی سوزن، وجود از گفته ی مردم
و دفترهای شعر ما،گه و بیگاه می سوزد
سرودی میرود امشب، زنای خونفشان دل
که حتی سینه ی ما را در این دی ماه می سوزد
سعید از آخرین مطلب ،مهیا کرده ای غم را
که شادی های کوتاه و ، همین تنخواه می سوزد
سعید آریا