یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تمام هستی من گشته بازجای غمت

تمام هستی من گشته بازجای غمت
تهی مباد دلم یک دم از هوای غمت

هنوز از نفس بی‌ریای صبح پُر است
فضای دهکده ی سینه روستای غمت

کجاست قبله‌ی بی‌سوی عشق تا به نیاز
نماز شِکوه گذارم به اقتدای غمت

مرا به غمخانه ی نهان خویش بخوان
در این دیار دلی نیست آشنای غمت

سراغ واحه ی دریا از آب‌ها بگرفت
دلی که بار سفر بست پا به پای غمت

شبی چو خواب به بالین من بیا و بشوی
تمام خستگی‌ام را به لای لای غمت

معصومه حیدرپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد