یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رفتی ز کنارم ولی باز نرفتم

رفتی ز کنارم ولی باز نرفتم
بشکستی دلم را ولی دل نشکستم
من‌ منتظر و تو داده بر باد
آن عهد که در ساحت چشمان تو بستم
دنیا همه پوچ و عشق تو پوچ
آزرده و رنجور از پیش تو رفتم
رفتم که بیایی و دل از غم برهایی
افسوس نشد، رفت جنون از سر مستم
باشد که بدانی چه‌ گلی رفت ز دستت
افسوس که دیر آییی و گردد همه حسرت
این‌ گل که شده خار مغیلان
از غنچه ی عشقیست که افتاده ز چشمت
مهر رفت و دی افتاده به جانم
حرمت تو شکستیو، شدی زهر به کامم
آن عشق که حرمت شکند هیچ نه ارزد
دندان که بپوسد  بکنندش که نگندد
صد سال بپای تو نشتم‌ و شکستم
از بند تو و حیله و نیرنگ تو خستم
یک عمر گران است که در پای تو سوزد
دل در بر او باش که هم پای تو روید
این قلب شکسته بود بدرقه راهت
ما را بخیر باشد و تو را به سلامت

عرفان اوجی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد