یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

چله در چله گذشتیم و زمستان آمد

چله در چله گذشتیم و زمستان آمد
کرسی و آتش و آئین نیاکان آمد

چشمه در چشمه به پاخاسته زیبائی ها
نوبت یخ زدن دشت و بیابان آمد

زندگی خاطره ای بود که در پرده عشق
با تو آغاز نمودیم و به اکران آمد

قصه غصه بی مهری دنیا طی شد
آنچه غم بود کنار تو به پایان آمد

شاخه در شاخه هر بیشه بلور آجین شد
جلوه ی پرتو خورشید درخشان آمد

پدر از پشت در خانه صدا کرد مرا
مادرم خنده به لب گفت که مهمان امد

شب یلدایی مان را به تماشا ببرید
غزل و نغمه و امید به میدان آمد


علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد