ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بیدار مانده ام ولی اصلا سحر نشد
شب های تلخ وحشت من مختصر نشد
می خواستم که پر بزنم از سکوت خویش
با زخمهای کهنه ی این بال و پر نشد
یک عمر در سکوت خودم گریه کرده ام
حتی خدا هم از غم من باخبر نشد
سوزاندی و به ریشه من تیشه می زنی
یک لحظه چشمهای خودت شعله ور نشد؟
خنجر بگیر دستت و از روبه رو بزن
روزی اگر دو مرتبه از پشت سر نشد
در پشت شیشه های مه آلود سالها
همراز غصه های دلم یک نفر نشد
من را بگیر و زنده بسوزان و دفن کن
روزی اگر شکستن من با تبر نشد
آرزو بزن بیرانوند