یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

زندگی بازیچه ای در بین دستان تو بود

زندگی بازیچه ای در بین دستان تو بود
آسمان سر در خم چاک گریبان تو بود

پلک را برهم زدی تا خلق عالم بنگرند
کهکشان آویزه انبوه مژگان تو بود

هر کجا رفتیم تا دلداده ای پیدا شود
با سر شوریده ای مهمان ایوان تو بود


نبض این سیاره ی لبریز از خاک عدم
هر نفس آغشته با زلف پریشان تو بود

جویبار بیشه ها و جنگلی بی انتها
نغمه خوان خاطرات زیر باران تو بود

عطر گل های بهار و رقص بال شاپرک
دائما در اشتیاق چین دامان تو بود

هر سرآغازی که با هر اشتیاقی پا گرفت
در تب و تاب عبور از خط پایان تو بود

صد زمستان انجمادم را جشید و باز هم
هر خزان در جستجوی برگریزان تو بود

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد