یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

تا مضحکه شهر نگشتم خبرم کن

تا مضحکه شهر نگشتم خبرم کن
آشفته از این زهر نگشتم اثرم کن

تا کنج قفس خو نکند در تن و جانم
رویای پریدن به سر بال و پرم کن

ای هرچه تماشای تو سرخط تمنا
از گرد و غبار گذرت تاج سرم کن

دیریست هواخواه توام ای همه خوبی
از گوشه چشمی به محبت نظرم کن

پروانه بی حوصله مجلس انسم
اتش بزن و خرمن سوز و شررم کن

صد دفتر شویده ترین واژه دردم
یک صفحه بخوان و غزلی مختصرم کن

تو حادثه جاه و جلالی به جمالت
پلکی بزن و آینه ای دیده ورم کن

علی معصومی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد