یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

رَستم از بندِ سکوت ، حمله به گفتن کردم

رَستم از بندِ سکوت ، حمله به گفتن کردم
سجده بر قبله ی خود، پشت به دشمن کردم

جستم از پیله ی اوهام به بیدارِ نماز
به سحر روی به سجّاده ی گلشن کردم

دیده ام وسعتِ آزادیِ یک دشت به خواب
ناگهان قصدِ فرار از غمِ روزن کردم

پا بریدم دگر از دیارِ خاموشی ها
دل به آتش زده ام ، شوقِ شکفتن کردم

گرچه سر سوخته ام از شرر شعله ی خویش
شبِ ظلمانی خود لحظه ای روشن کردم


سحرفهامی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد