یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

پروانه ی دل افتاد در تُنگِ بُلورِ غم

پروانه ی دل افتاد در تُنگِ بُلورِ غم
در فکر رهایی بود از چنگِ شرورِ غم
با کوشش و سرسختی بر شیشه که میلغزید
هر کس که نگاهش کرد پنداشت که میرقصید
او در تبِ پرواز و جَستن زِ اسارت بود
رنگین پر و بال او در تُنگِ شقاوت بود
بیچاره در آن مینا از بس که پرید آخر
بشکست پر و بالش دلخسته رمید آخر
نزدیکِ سحر وقتی پیکار شکست او را
یک کودک زیبا رو در دست گرفت او را
آهسته دوید و بُرد ؛ پروانه ی خود در دشت
با کودک امید او بر خانه ی خود برگشت

سحرفهامی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد