ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
اندوه را شکل دیگری باید
دمادم بر لبه ی تیغ
که خراش می دهد چهره ی روز را
نوری به سرزمین مردگان
فراخوانده می شود
من تو را می بینم
چقدر شبیه
به غروب غم انگیز هر روزه ام رفته ای
رفته ای و رد پای تو را
دنبال نمی کنم نه
هیچ کسی در جهان عزیزش را
دوبار از دست نداده است عزیز من...
فراغ،قند چایمان است
و اندوه و دلتنگی بالشت سرمان
اما تو آسوده بخواب ای گل
که دشت به خنده ی چشمان تو
در کشاکش صبح محتاج است
من مصیبتی را زیسته ام
که مرگ هم علاجش نبوده است
دیگر چه باک
از نغمه ی جغد شومی
که سالهاست نفرین می کند
خوشبختی های کوچک ما را
همه چیز را شکل دیگری باید
چون اندوه
که شکل دیگری از توست
که در سینه ام جوانه زده
در گلدانی از یاس و دلتنگی...
شروین اعتمادی