یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

ماند‌ه‌ام کجای قصه با چه‌ آمیزم؟!

ماند‌ه‌ام کجای قصه با چه‌ آمیزم؟!
یا عشق به دوش خویشتن آویزم
مانده‌ام یا شب‌ها شکوفه می‌‌زنم
یا در بیداری روز چون برگ پاییزم

مانده‌ام اینجا کجاست که هستم؟!
از حقایق روی خلایق چشم بستم
مانده‌ام کنار تنه‌‌ی تاریکی افسون
کاش تبری می‌درخشید در دستم


مانده‌ام اینجا یا آنجا کدام است؟!
شر به پا کرده از دست خدا مست
مانده‌ام کمین رازی گریه‌ی آهسته
چشم جهان‌بین را اشک مدام بست

مانده‌ام تب صبرم را دوا چیست؟!
خود انگاری به افکارم روا نیست
مانده‌ام پشت دروازه‌ دلواپسی‌ها
کاش می‌فهمیدم آنجا خدا کیست

مانده‌ام سنگین و شلوغ و می‌لرزم
با همه در عالمی تنگ وَلو بی‌مرزم
مانده‌ام وقتی فهمیدم بی‌انتهاست
از دست هر آنچه می‌دانم می‌ترسم


مجتبی سلیمانی پور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد