یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

یک روز آرام✈

شمع در تاریکی عاشقانه تر میسوزد...

من برگ خشک سالیان‌ام و

من برگ خشک سالیان‌ام و
تو بر شانه‌های چنار
جوانه‌ی نو رسته
طراوت چکیده از انگشتانت
در آوند‌های شکسته‌ام نفوذ نمی‌کند
رگبرگ‌های تنم
کوچه بن‌بست‌های تاریکی‌ست
از دریچه‌ی کدام غریزه عبور کنم
که التهاب جوانیت
رسوخ کند در روزنه‌های مسدودم
با کدام باد
ابر برخواسته از دهانم را
به حرارت گونه‌های حریرت بفشارم
که پیراهن بدراند بهار
از آستر پوسیده‌ی پاییز
ای چنار مرتفع
از آستین کدام هوس
از خواب چند پرنده
ته‌نشین شوم
در اندیشه‌ی فروخورده‌ی پرواز
که دستان کوتاهم را برساند
به شهوت شانه‌های رئوفت
بگذار در قامت انتحار
پیشانی به زانوی ابر بسایَم
و خون بدهم به رگ زمین
بگذار سفر کنم در تو
از استحاله‌ی فصل
از ریشه تا ساقه
از ساقه تا برگ

-
((مهناز نیکفر))

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد