ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
هرچه زمان می گذرد
نماد به استعاره و استعاره به تشبیه می رسد
مثل ملغمه ای که از صافی بگذرد
مثل سادگی ابری که گریه کنان از آسمان خانه مان می گذرد
و ربط چتر را با خودش نمی فهمد
هرچه زمان می گذرد
معما به تعارف و تعارف به پذیرش می رسد
مثل عشقی که به بوسه ختم شود
و کلاس درسی که در زنگ تفریح هم ادامه یابد
هرچه زمان می گذرد
آینه پیر تر می شود
مرا را گم می کند
و دیگر سراغ شناسنامه ام را نمی گیرد
مثل شبی که صبح ندارد
و چراغی که کلیدش شکسته است.
گیسوی گریستن
در فراموشی ها آینه ها
تاب بیشتری دارد.
اسماعیل_نوری_علا